۱۴۰۳ بهمن ۱۴, یکشنبه

کارما؛ زنجیری نامرئی برای فریب انسان‌ها

نویسنده مهران آهنگر

حتماً شبانه‌روز در دنیای مجازی موجودات ملوسی را می‌بینید که سردر حساب‌های شبکه‌های اجتماعی‌شان نوشته‌اند:«Believe in karma». همان‌هایی که هرچند وقت یکبار درمورد کسی که حقّ‌شان را خورده می‌نویسند و می‌گویند مطمئن‌اند که کارما روزی همه‌ی این‌ها را به خود طرف بر می‌گرداند.


بله، در این نوشته می‌خواهیم با هم درمورد یکی از بت‌های بی‌خردان عصر اطّلاعات صحبت کنیم. نوادگان آدم‌هایی که در پس هر سکوتشان در برابر یک ظالم می‌گفتند:«واگذارش کردم به خدا»، حالا ناتوانیشان را به جای خدا، به عدالت کیهانی پاس می‌دهند.


کارما اصلاً چیست؟

کارما یا کرمه یا کرمن به معنی زیستکار یا عملکرد فرد در زندگی است. این عملکردها ذاتاً و به طور خودکار نتایجی (انتقام کیهانی/الهی) را در این زندگی و زندگی بعد به دنبال دارند. بدین معنی که «هر چه بکاری همان را درو خواهی کرد».

در ادیانی که به تولد ادواری باور دارند، مانند هندوئیسم، بودیسم، و جینیسم، نتایج کارما به زندگی‌های بعدی نیز کشیده می‌شود و در دوره‌های بعدی زندگی نیز به ظهور می‌رسد. بر این اساس، هر فرد، از طریق اعمالی که انجام می‌دهد باعث و بانی رنج و شادی‌ها در زندگی (های) خود است.


چرا کارما وجود ندارد؟

کارما برپایه‌ی ایمان به وجود شکلی از عدالت در زندگی ما انسان‌ها در دنیا است. چیزی که به وضوح اشتباه است، امّا ما خیلی اوقات از قبول اشتباه بودن آن واهمه داریم.


کارما، این مفهوم جذاب و به ظاهر معنوی، در حقیقت چیزی جز یک ابزار فریب و کنترل نیست. ادعای آن که "هر چیزی که می‌کنی به خودت بازمی‌گردد"، در نهایت تبدیل به یک افسانه بی‌اساس می‌شود که به راحتی می‌تواند ذهن انسان‌ها را به بند بکشد و آن‌ها را از تفکر آزاد و اعتراض به بی‌عدالتی‌های جهان بازدارد. در حقیقت، کارما بیشتر از آنکه یک فلسفه اخلاقی باشد، تبدیل به یک سیستم فساد شده است که بی‌عدالتی‌ها، فقر، و ظلم‌های موجود در جوامع را توجیه می‌کند و فرد را مسئول مشکلاتی می‌سازد که از کنترل او خارج هستند.


یکی از بزرگ‌ترین مشکلات کارما این است که در دنیای واقعی هیچ نشانه‌ای از عدالت در آن وجود ندارد. در حالی که فردی با تلاش و نیت خوب ممکن است با فقر، بیماری، یا مشکلاتی دست و پنجه نرم کند، کارما به او می‌گوید که همه این‌ها نتیجه اشتباهات گذشته است. این توهم به هیچ‌وجه به فرد این امکان را نمی‌دهد که مسئولیت واقعی مشکلات اجتماعی و اقتصادی را بپذیرد و در عوض او را وادار می‌کند تا خود را در برابر ناکامی‌های زندگی‌اش مقصر بداند. بنابراین، کارما به عنوان ابزاری برای توجیه بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌ها عمل می‌کند. به جای آنکه انسان‌ها با یکدیگر متحد شوند تا شرایط ناعادلانه را تغییر دهند، کارما آن‌ها را در یک وضعیت تسلیم و خودسرزنشگری نگه می‌دارد.


در واقع، کارما تبدیل به یک ابزار کنترل ذهنی شده است. این ایده که "هر عمل بدی نتیجه‌ای منفی خواهد داشت" به شدت افراد را به خودسانسوری و ترس از اعمال نادرست سوق می‌دهد. به‌جای اینکه فرد آزادانه و با اعتماد به نفس از زندگی‌اش لذت ببرد، دائم در اضطراب است که شاید یکی از اقداماتش در گذشته تأثیر منفی بر آینده‌اش گذاشته باشد. این فشار ذهنی و روحی برای تطابق با یک سیستم اخلاقی ناپیدا، باعث می‌شود انسان‌ها نه تنها از آزادی عمل خود باز بمانند، بلکه دائماً در یک چرخه روانی گرفتار شوند که هر اشتباه کوچک به‌طور مبهم به یک کارمای منفی تبدیل می‌شود. این سیستم به وضوح در جهت کنترل و به دام انداختن فرد عمل می‌کند.


وقتی فردی در زندگی با مشکلات مواجه می‌شود، کارما به سرعت وارد میدان می‌شود و به او می‌گوید که "تو لایق این رنج‌ها بودی." این تفکر به راحتی انسان‌ها را به دام احساس گناه می‌اندازد. مشکل اصلی این است که این تفکر به هیچ وجه از واقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی نمی‌گذرد. فقر، تبعیض، و نابرابری‌های موجود در جامعه هیچ‌کجا در سیستم کارما جایی ندارند. بنابراین، فرد به‌جای آنکه بی‌عدالتی‌های اجتماعی را نقد کند، خود را مسئول تمام رنج‌هایی می‌داند که به هیچ وجه از دست او برنمی‌آید. این خودسرزنشگری نه تنها هیچ کمکی به حل مشکلات نمی‌کند، بلکه به‌طور ناخودآگاه آن‌ها را پذیرفته و از تغییر دادن وضعیت راضی می‌شود.


اگر کارما واقعاً یک اصل جهانی و حقیقی بود، باید به نحوی قابل اثبات می‌بود. اما واقعیت این است که هیچ‌گونه شواهد علمی و تجربی وجود ندارد که نشان دهد اعمال فرد در گذشته، به‌طور مستقیم بر زندگی او در آینده تأثیر می‌گذارد. افراد زیادی در دنیا هستند که با وجود تلاش‌های زیاد و نیت‌های خوب، هنوز درگیر مشکلات بزرگ هستند. از طرف دیگر، بسیاری از افرادی که اعمال بدی داشته‌اند، در نهایت به موفقیت‌های بزرگی دست می‌یابند. این تناقضات به وضوح نشان می‌دهد که کارما یک نظریه علمی یا فلسفی نیست، بلکه یک ابزار روانی است که برای ایجاد یک سیستم اجتماعی ناعادلانه طراحی شده است.


در نهایت، کارما تبدیل به ابزاری برای حفظ وضعیت موجود و از بین بردن هرگونه اعتراض به ظلم‌ها و نابرابری‌ها می‌شود. به‌جای آنکه مردم از فقر و فساد سیستم‌های سیاسی و اقتصادی انتقاد کنند، کارما به آن‌ها می‌گوید که «تو به‌خاطر اشتباهات گذشته‌ات به اینجا رسیدی» و در نتیجه، افراد از مبارزه برای تغییر شرایط خود منصرف می‌شوند. این دیدگاه به‌طور ناخودآگاه جامعه را به‌سمت پذیرش شرایط غیرقابل تغییر سوق می‌دهد و به نفع سیستم‌های سلطه‌گر عمل می‌کند.


اگر کارما واقعاً یک اصل جهانی و حقیقی بود، باید به نحوی قابل اثبات می‌بود. اما واقعیت این است که هیچ‌گونه شواهد علمی و تجربی وجود ندارد که نشان دهد اعمال فرد در گذشته، به‌طور مستقیم بر زندگی او در آینده تأثیر می‌گذارد. افراد زیادی در دنیا هستند که با وجود تلاش‌های زیاد و نیت‌های خوب، هنوز درگیر مشکلات بزرگ هستند. از طرف دیگر، بسیاری از افرادی که اعمال بدی داشته‌اند، در نهایت به موفقیت‌های بزرگی دست می‌یابند. این تناقضات به وضوح نشان می‌دهد که کارما یک نظریه علمی یا فلسفی نیست، بلکه یک ابزار روانی است که برای ایجاد یک سیستم اجتماعی ناعادلانه طراحی شده است.


چرا بعضی از مردم دوست‌دارند که کارما را باور کنند؟


امّا چه اتّفاقی می‌افتد که این همه آدم به چیزی که آشکارا چرند است ایمان پیدا می‌کنند؟ چرا آدم‌ها این همه تلاش می‌کنند تا با ذکر هرروزه‌ی کارما خودشان را گول‌بزنند؟


به نظر من برای این اتّفاق ۲ دلیل اصلی وجود دارد:


من ضعیف‌تر از آن هستم که حقم را بگیرم، امّا نمی‌خواهم این را بپذیرم


اوّلین دلیل ضعیف‌بودن آدم‌هایی است که به کارما باور دارند. آدم‌هایی که آنقدر ضعیف اند که نمی‌توانند حق‌شان را بگیرند. آدم‌هایی که حتّی ضعیف‌تر از آنی اند که بتوانند ضعف‌شان را بپذیرند. به همین خاطر مجبور می‌شوند که برای خودشان راه حلّی بتراشند.


چه راه حلّی بهتر از کارما؟ شما لازم نیست کاری بکنی. یک گوشه می‌نشینی و هرچقدر هم که توی سرت زدند با تکرار کلمه‌ی کارما خودت را آرام می‌کنی.


حالا اگر تقی به توقی خورد و بلایی هم سر آن آدم ظالم آمد، می‌توانی با خوشحالی بیرون بپری و به همه بگویی: دیدید؟ چون به من ظلم کرده بود حالا این بلا سرش آمد.


این کار خودش باعث می‌شود که احساس قدرت بکنید. چون به صورت غیر مستقیم خودتان را عامل آن ضربه به آن فرد می‌دانید و از این همه «قدرت» کیف هم می‌کنید.


سنّتی‌هایی با اطوار مدرن


دلیل دیگر این است که خیلی‌ها به دلایل متعدّدی دیگر نمی‌توانند عقاید قبلی را حفظ کنند. دیگر دیندار بودن کلاس لازم را ندارد. از طرفی حالا که اعتقادات قبلی را می‌خواهند دور بریزند، نیاز به چیزی دارند که جای آن‌ها را پر کند.


این افراد آدم‌هایی نیستند که از روی استدلال دین قبلی را کنار گذاشته باشند، آدم‌هایی اند که دوست‌دارند با حدّاقل تفکّر و تکلیف، هرکاری که دلشان می‌خواهد را بکنند. البته هر کاری که نیاز به جرأت و تفکر و جسارت و تلاش نداشته باشد.


حالا چه چیزی بهتر از کارما؟ هم چهره‌ی سانتی‌مانتالی دارد، هم هیچ مسئولیّت و تلاشی را به آدم تحمیل نمی‌کند و هم با کلاس است.



اگر کارما باعث می‌شود آدم‌ها کار خوب کنند، چرا باید آن را از بین ببریم؟


یک سؤالی که ممکن است برای خیلی‌ها پیش بیاید این است که اگر یک خرافه باعث می‌شود که آدم‌ها کارهای خوبی کنند، چرا باید برای از بین بردن آن خرافه تلاش کنیم. نگه‌داشتن چیزی که باعث می‌شود آدم‌ها کار بد کمتری کنند خودش خوب نیست؟


این سؤال نه تنها درمورد کارما، که در مورد خیلی چیزهای دیگر هم می‌تواند مطرح بشود.

مسئله‌ی مهم این است که وقتی که شما بنیان اخلاقیاتتان را بر پایه‌ی دروغ بگذارید، دیر یا زود تمام اخلاقیاتی که برپایه‌ی این دروغ ساخته شده است فرو می‌ریزد.


کافی است برای آن آدمی که به خاطر باور به کارما کارهای خوب می‌کرده یک اتّفاق بد بیفتد. حالا نه تنها باورش را به کارما از دست می‌دهد، بلکه دیگر دلیلی هم برای خوب بود نمی‌بیند.


به علاوه، اگر ما در مقابل گسترش این دروغ سکوت کنیم، عملاً داریم دروغ‌گویی را هم تأیید می‌کنیم. و این تأیید خودش منجر به گسترش دروغ و بدی می‌شود.

جیدو کریشنامورتی:

کارما را به عنوان بهانه‌ای برای تنبلی در اندیشیدن بهکار نبر. انسان محکوم به سرنوشت نیست!.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *