۱۳۹۹ آذر ۲۶, چهارشنبه

سابقه آشنایی با اینترنت!

درود خدمت تمام خوانندگان و مراجعین به وبلاگ "واقعیت‌های زندگی"، چند وقتی بود که میخواستم راجب نحوه آشنایی با کامپیوتر و اینترنت بنویسم و در واقع یک تجدید خاطره و یک عقب گرد نوستالژیک داشته باشم!

حدود ۹-۱۰ ساله بودم که پسر عموم برای اولین بار در خاندان ما صاحب کامپیوتر شد حدود ۲۳-۲۵ سال پیش! یک کامپیوتر با سیستم عامل مایکروسافت داس، هیچوقت هم این کامپیوتر سالم نبود یادم میاد هر موقع که به خانه عموی من در تهران میرفتیم پسرعموم داشت با کامپیوتر کلنجار میرفت!

تا اینکه ۲-۳ سال بعد یک کامپیوتر پیشرفته تر با سیستم عامل ویندوز ۹۸ خرید، واقعا تا به الان این پسر عموی من علاقه شدیدی به کامپیوتر داره و الان هم توی یک شرکتی حسابدار مشغول به کار است.

سال ۷۷-۷۸ بود یادم میاد که یاهو مسنجر تازه شروع به کار کرده بود و به پیشنهاد پسر عموم آیدی مسنجر ساختیم هنوز بخاطر دارم با این اسم رجیستر کردم sambol_1986 و وارد محیط چت روم یاهو شدیم!

به یاد دارم با اینترنت دایال آپ وصل میشدیم با اینترنت فوق العاده ضعیف و مدام قطع میشد! کارت ها و بسته های اینترنت رو از دکه ها و بعد از کافی نت ها تهیه میکردیم ، حتی یادم میاد اینترنت کاملا آزاد و بدون فیلتر و سانسور بود اما الان میبینیم اینترنت سرتاسر دنیا حتی در جوامع آزاد اینترنت چند لایه ای شده و محدودیت‌ها کم و بیش وجود داره … !


بعد دیگه با اتاق های چت روم آشنا شدم و با افراد مختلف چت میکردم و حتی با پسر عموم گاهی به اتاق های اروپا و آمریکا سر میزدیم و چون پسر عموم به زبان انگلیسی واردتر بود گفتگو میکردیم.

بعد که اطلاعات و تجربه من بیشتر شد آیدی های تک و در واقع خواص ساختم که تا به الان دارم بعنوان ایمیل ازشون استفاده میکنم و هر کدوم اینها رو حدود ۲۰ سال پیش ساختم که حدود ۱۵ سالی میشه که یاهو مسنجر اجازه ساخت چنین آیدی ها و ایمیلی هایی رو به هیچ وج نمیده! بطور مثال: 44744 و mxxi و چندین اکانت چهار حرفی و پنج حرفی که در اون موقعه‌ها ساختم دارم.

من واقعا آدم کنجکاو و فعالی بودم از همان دوران کودکی! بعدها خودم صاحب کامپیوتر شدم و همه جا سرک میکشیدم و در مورد هر موضوعی که به ذهنم خطور میکرد سرچ میکردم!

در سال ۲۰۱۰-۲۰۱۲ بود که مسنجر ریدکال مثل بمب صدا کرد درست قبل از ظهور اپلیکیشن هایی مثل واتساپ و تلگرام و اینها این مسنجر در اون مقطع محبوبیت فوق العاده ای بین ایرانیان پیدا کرد و بنظر من تنها مسنجری بود که یاهو را از رده خارج کرد، من تا سال ۲۰۱۵ در اونجا فعالیت کردم و چندین بار کاربران ایرانی آیدی های مسنجر رو هک کردن و چندین بار خرابکاری کردن تا اینکه مسئولان ریدکال تصمیم گرفتن ایرانی ها رو در این مسنجر تحریم کنند و متاسفانه اعتبار ما رو در آنجا هم ساقط کردن و بعد متوجه شدم که مسنجر ریدکال کلا بسته شد و متاسفانه مسنجری که دارای امکانات خوب و متنوعی بود که در مدت کوتاه محبوبیت خوبی بین کاربران یاهو پیدا کرده بود بسته شد.

من از دوران نوجوانی علاقه به مباحث دینی و تاریخی و سیاسی داشتم بعد با انجمن و فروم ایرانیان آشنا شدم سال ۸۲ اگر اشتباه نکنم مصادف با ۲۰۰۳ میلادی!

در تالار شعر و ادبیات و تاریخ و همچنین سیاست، در اون زمان من یک فرد معتقد و مسلمان بودم اما خانواده من هیچوقت طرفدار رژیم آخوندی نبودن و همیشه مخالف بودن حتی خودم همیشه مخالف بودم و ما اصلا در هیچ مقطعی به این نظام رای ندادیم.

بعد در سال ۲۰۰۵ انجمن هم میهن تاسیس شد و با انجمن هم‌میهن آشنا شدم در آنجا مباحث خیلی داغ و جدی دنبال میشد و از تمام طیف‌ها و خط فکری‌ها دراونجا ثبت نام کردن و از معروفیت زیادی بین کاربران ایرانی برخوردار بود و حتی هم رقیب در کنار فیسبوک!

البته نا گفته نماند تمام این فروم‌ها بعد از اومدن اپلیکیشن‌های متنوع همگی ترکیدن و بسته شدن! بجز انجمن دفترچه که در قسمت بعدی در موردش خواهم گفت.

تا اینکه بعد شایعه شد که صاحب انجمن آقای قاسمی از عوامل اطلاعات و سپاه هستش و اطلاعات شخصی و خصوصی کاربران بهائی و مسیحی و خداناباوران و اقلیت‌های دیگه رو افشا کرده و چند نفر دستگیر و اعدام و خلاصه گرفتار شدن!

تا اینکه تالار و فروم گفتگو دات کام باز شد که سرور اون از آلمان هدایت میشد و اکثر اقلیت‌ها و ضد اسلامیست‌ها و آتیست‌ها به اونجا مهاجرت کردن و من هم در آن عضو شدم. اکثریت اعضا افراد خداناباور بودند، هر چند تعدادی کاربر دیندار و مسلمان هم مثل خودم عضو سایت بودند. عضویت در گفتگو مانند این بود که مهمان هلباخ باشی! همگی افراد باحال و کنجکاو، اهل بحث و مناظره. آرش بیخدا، کوروش بیخدا, مزدک، آنارشی و مهربد و تعداد زیادی کاربر که اکثرا وبلاگ نویس بودند، مثل وبلاگ فرگشت، مهبانگ، خردگرایی و ایمان‌ستیزی، کتابهای ممنوعه و خیلی برای من جذاب بود عضویت در اون سایت و بحث و کل کل با خداناباوران. کارهای دیگر هم جریان داشت در اون سایت. مثلا سوتی یابی از کتب حدیث که بعدا با نام یاوه نامه در زندیق منتشر شد.

چیزی که به نظرم کار دستم داد یکی روحیه کنجکاوی بود که عادت داشتم تو هر سوراخی سَرَک بکشم و تَه هر چیزی رو که نظرم رو جلب میکرد در بیارم! و مسئله دیگه که بازگو کردنش داستان مفصلی داره که مایل نیستم در اینجا باز کنم.

"الان هم همینجوری هستم و تا ته دیگ چیزی رو که فکرم رو به خودش مشغول کرده در نیارم ول نمیکنم"

اون موقع ها یادمه سوال زیادی تو ذهنم بود و حتی بعضی شکیات مجاز دینی رو هم حتی جرات نمیکردم بهشون فکر کنم! (بیشتر بخاطر تربیت مذهبی تعصبی خانواده)
اصل داستان بعد از آمدن اینترنت و آشنا شدن با سایت‌هایی مثل گفتمان بود.

بخاطر تعصب مذهبیم و دید بچه گانه‌ای که بالطبع در اون زمان عادی بود و بخاطر سن کمم بود اول فکر میکردم گردانندگان سایت های ضد دینی همگی یک مشت حقوق بگیر سیا و موساد و همینطور افرادی که در این سایت ها پٌست میدادند و بی دین بودند همگی جیره خوار و نوکر اجنبی و حقوق بگیر و خائن و بی همه چیز هستند (تعجب نکنید!) و لیاقتشون فقط مرگه و مستقیم باید برن به سمت جهنم! اگر دستم بهشون میرسید حاضر بودم در طی یک عملیات انتحاری حتی خودم رو شهید و همگیشون رو مرخص کنم. فکر میکردم این‌ها یهودی‌هایی هستند که میخوان با نفوذ کردن به جامعه مسلمون‌ها بچه مسلمون‌ها رو از راه بدر کنند و مثل همیشه مسلمون ها رو عقب مونده نگه دارند و استعمار کنند!

اوایل داستان به محض اینکه به این سایت‌ها بر میخوردم بخاطر محتوای کفر آمیزشون خجالت میکشیدم از خوندن کامل مقالاتشون و دیگه نمیرفتم سراغشون ولی بعد از یک مدت کِرمم میگرفت برم ببینم این ها چی میگن و یک وقت به اسلام توهین نکنن و جوابش رو نگیرن ولی حتی از اینکه تو همچین جایی و بین همچین فاسق‌هایی نوشته‌ای پٌست کنم و در یک محیط جهنمی اثری از خودم بجا بگذارم کراهت داشتم ولی برای دفاع از دینم مجبور بودم. فکر میکردم این یک جور جهاد در راه خداست! البته فقط من تنها نبودم که برای دفاع از اسلام میخواستم برم زیر تانک! چند نفر دیگر هم بودن. بخاطر اختلاف دید من و امثال من با بچه های بی دین سایت و تعصب مذهبی من خیلی با بچه های اون سایت درگیر میشدم ولی خوب این فقط یک طرف ماجرا بود!
بعد از یک مدت کَل کَل و احساس ضعف در منطق و اطلاعات دینی خودم و ضایع شدن های پی در پی و در مواقعی سوژه شدن!! و در نهایت نداشتن جواب سعی کردم با جمع آوری سوال های مذهبی وارد بر اسلام (طبق ادعای دوستان بیدین اینترنتی!) جواب صریح و دندان شکن این پرسش‌ها رو از افراد مختلف خانواده بگیر تا معلم دینی و آخوند مسجد و بگیرم. چون اکثر قریب به اتفاق جواب ها هوایی و غیر منطقی و احساسی و شعر گونه و دور از واقعیت و فرافکنی بود و در مواقع خانوادگی فرق کردن نگاه و رفتار و عصبانی شدن و تیکه انداختن و جفتک پرونی‌ها و مسلمون بازی ها برام از یک زاویه دیگه نمود پیدا کرد چون تا اون موقع خودم داخلش بودم و نمیدیدم!

چون آدم ایدئولوژیکی بودم میخواستم مطمئن بشم چیزی رو که بهش اعتقاد دارم حتما درسته!

خلاصه‌اش کنم این قضایا تا جایی ادامه پیدا کرد که یک سال نماز رو ترک کردم و سال دیگه هم با شک و تردید روزه رو گذاشتم کنار و فکر میکردم که الانه که سنگ بشم یا برم زیر ماشین بمیرم ولی خوب هیچ اتفاقی نیوفتاد! قبول اینکه همه‌ی اون اعتقاداتی که مثل میخ آهنی تو مغز من فرو شده بود دروغ بود در مرحله ی اول هضمش برام خیلی سخت بود! تقریبا به مرحله ی پوچی رسیدم! کم کم با کمک بچه های سایت روشن شدم و اومدم بالا و کم کم داشتم میفهمیدم که این بچه ها هم آدم‌هایی هستند مثل من و جاسوس سیا و عامل موساد نیستند . درسته که فقط به اسلام بی‌اعتقاد شده بودم اما برای منی که تعصب دینی خیلی زیادی داشتم تبعاً این تغییر اعتقادات تاثیر زیادی روی شخصیتم میگذاشت بنابراین از همون اول سعی کردم نقاط ضعفم رو تقویت و نقاط قوتم رو قویتر کنم. بعد از تمام هدف هام توی زندگیم تغییر کرد و از اون قالب اومدم بیرون. در یک پروسه ی 2-3 ساله دیگه گوش دادن به دین و شعار و حرف و آیه و نصیحت رو تو زندگیم گذاشتم کنار و فقط به حرفی گوش میدم که عقلم و منطقم و تجربم و مشورت با عٌقلا بگن که درسته!
تا الان حدود 10 سالی میشه که خدا رو هم فرستادم مرخصی دائمی و فکر میکنم چوب پنبه اگر بجای خدا بود عملکرد بهتری داشت. تقریبا به اندازه سایت زندیق روی هارد دیسکم مطالب ضد دینی از اون دوران به یادگار مونده.

سایت زندیق و سخنرانی های زنده یاد رضا فاضلی تاثیرات شگرفی توی تفکرات من شکل داد که نویسنده اون آرش بیخدا بود که در فروم گفتگو نویسنده بود.

و اما آخرین فروم گفتگو که تا به الان هنوز از دسترس خارج نشده فروم دفترچه هستش که اکثر دوستان آتئیست قدیمی در آنجا هستن منتها دیگه از رونق افتاده و بحث آنچنانی انجام نمیشه و تبدیل به آرشیو شده در آنجا هم از سال ۲۰۱۰ که باز شد عضو شدم و هنوز مطالب و مقالات ارسالی بنده موجود هستش شوربختانه.

بعد از فعالیت چند سال در فروم های مختلف و تجربه تلخ زندان سیاسی و عقیدتی تصمیم گرفتم فعالیت خودم رو جدی تر کنم و برای نقض حقوق مردم یک قدمی بردارم و با سرچ اینترنت با شبکه مدافعین آزادگی آشنا شدم، در اینجا فعالیت به گونه هست که هر شهروندی که در ایران حقوقش توسط دولت نقض میشه، اعضای این شبکه موظف هستند که در ماه چند خبر تهیه و گزارش کنند، فکر میکنم تا حدی دین خود را به مردم و هوظنای خودم ادا کردم و از اون مهمتر آگاهی رو نمیشه از مردم گرفت و هیچ حکومتی نتوانسته با سرکوب، خفقان و ارعاب مردم رو به سکوت وا داره.

و در حال حاضر بعد از خروج از ایران با جستجو و سرچ از طریق گوگل با کانون دفاع از حقوق بشر در ایران آشنا شدم و چون علاقه به مسائل حقوق بشری داشتم مایل هستم در این زمینه تجربیات جدیدی بدست بیارم و در این مدتی که در کنار این عزیزان بودم رضایت داشتم از این مجموعه.

و اما یک اپلیکیشن تقریبا متفاوت و نو ظهور در سال ۲۰۲۱ که چند وقتی هست آغاز به فعالیت کرد به نام کلاب هاوس که ابتدا برای آیفون و بعد برای اندروید عرضه شد و مثل بمب صدا کرد و باعث شد که پای افراد مشهور اعم از سیاسی ، مذهبی، موزیسین، بازیگر و فوتبالیست و قشرهای مختلف جامعه در این محیط فعالیت کنند ولی این اپلیکیشن هم مثل سایر اپلیکیشن ها دچار ریز شده و از اون تب و تاب شروع به کار بسیار از رونق افتاده.

من هم واقعا شخصا مایل نیستم وقت ام رو در کلاب هاوس و محیط های اینچنینی بگذرونم و کلا تصمیم گرفتم در آینده ای نزدیک فاصله زیادی بگیرم از اینترنت و محیط مجازی. «این تصمیم واقعا جدی هست»

بخشی از گفتگو من با حضور افراد برجسته و همچنین امیر عباس فخرآور

امروز در تاریخ ۲ مارس ۲۰۲۲ عضویت من به طور رسمی در سازمان عفو بین الملل ثبت شد، میتونم الان بگم دارم وارد فاز جدید فعالیت حرفه ای میشوم، وقتی به فعالیت بیش از دو دهه خودم نگاه میکنم چه جاهایی ورود کردم که هیچوقت قابل پیشبینی نبوده.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

فرم تماس

نام

ایمیل *

پیام *