از روزی که خواستی بندۀ کسی، امامی، پیامبری و خدایی نباشی، آن روز به راستی آزاد هستی. از روزی که دانستی ترس از خدا، و پیامبر و انسانها اندیشۀ نادرست و بیهودهای است به آزادگی رسیدهای.
زندگی
کوتاهی که سالهای خُردسالی و کهنسالی را از آن برداری چیزی از آن باقی نمیماند و
چشم بهمزدنی تمام میشود، و در همان زمان کوتاه هم زندگی پُر است از زحمت و دلهره
با خطرهای گوناگون، که آب و نانت را هم برای زنده ماندن خودت باید به سختی تهیه کنی،
دیگر بندۀ این و آن شدن و از این و آن ترسیدن ندارد. کسی که بندۀ حاکم زورگو و خدای
"نیست در جهان موهوم" میشود و برای انجام هر کاری و رسیدن به آرزویی،
از این و آن میترسد، لیاقت آزادی ندارد، او یک موجود و ماشین نجاستسازی است که
برای آلوده کردن زمین و زندگی آمده است، هر چه بر سر انسان و به ویژه روزگار امروز
ایرانیان میآید بیشترش از ترسهای بیهوده اوست. در واقع این ترس از مرگ است که
انسانها را بسوی مذهب و خدا و پیغمبر میکشاند! من سالهاست به این یقین رسیدهام
که اگر مرگ را حذف کنیم مذهب و خدا هم حذف خواهند شد.
ترس
مهمترین عامل ذلت و اسارت یک ملت است، ملتی که شهامت حقگویی و حقخواهی نداشته
باشد، لیاقت آزادی و سرافرازی را نخواهد داشت، ضرب المثلی معروفی است که میگوید:
انسان شجاع در زندگی تنها یکبار میمیرد اما انسان ترسو هزارن بار. ترس بزرگترین
عامل بدبختی انسان در زندگی فردی و اجتماعی است.
نقل قولی
از زنده یاد "فریدون فرخزاد": نه زندگی آنقدر شیرین است و نه مرگ آنقدر
تلخ که انسان شرف، حیثیت و عزت نفس خود را برایشان پایمال سازد.
و به قول
"امیرکبیر" ملتی که بجای تصمیم گرفتن، استخاره میکند، بجای اراده کردن
میگوید، هر چه خدا بخواهد، بجای حرکت کردن به امید قسمت مینشیند و به جای اندیشیدن
دعا میکند روزگارش بهتر از این نمیشود که بر سرش آمده است.
"جورج واشنگتن"
کسانی که حاضر نیستند برای
آزادی بهایی بپردازند، لیاقت آزادی را ندارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر